۲

  

 

خیلی خسته شدم. دلم یک جای آروم میخواد. یک جایی که توش ساعتها تنها باشم. یک جای دنج تو جنگلای عباس آباد. ساعت ها دراز بکشم و به آسمونی که به سختی دیده می شه زل بزنم. هیچ کس هم کاری به کارم نداشته باشه.  

این روزا بدجور تلخم همه اینو متوجه شدن خودم اصلا دلم نمی خواد که اینجوری به نظر بیام. قدیما همیشه نیشم تا بنا گوشم باز بود. الآن هم اتفاق جدیدی نیوفتاده که به هم ریخته باشم. شایدم مال فشار کار. شاید هم دلتنگی هام عود کرده.  

قبلا نمی دونستم معنی این که پاییز دلگیر یعنی چی. ولی حالا پاییز و دلگیریشو با همه وجود حس می کنم. اینم یکی از معایب تنهایی و کار زیاده. نمی دونم چند ماهه که حتی به دوستام یک زنگم نزدم. حتی دیروز نشد که برم نمایشگاه مطبوعات. در عین خستگی هی کارامو بیشتر می کنم. 

از بی حوصلگی تنها تفریحم شده خوردنی های خوشمزه. بد جوری هم اضافه وزن ژیدا کردم.  

دلم می خواد برم سراغ ورزش شاید یک کم آرومم کنه ولی خوب اونم اراده می خواد که فعلا ندارم. 

از طرفی دلم می خواد واسه ارشد بخونم که اونم وقتش نیست. این دلیل اصلا بهونه تراشی نیست. واقعا وقت ندارم.وقتی از ۹ صبح تا ۶ بعداز ظهر سر کارم و از سر درد دارم میمیرم چه جوری میشه درس خواند. ولی شاید دوباره شروع کنم. شاید... 

ولی تنها چیزی که وصف حالمه این یک جمله است: 

 

 

  

 

خ س ت ه ش د م. خ س ت ه 

 

۱

چشمام به دره. میدونم نمی یای. ۱۰۰٪ مطمئنم. ولی بازم چشمم به دره یک صندلی خالی هم برات نگه داشتم. جلسه شروع میشه و من هیچی از حرفا نمی فهمم. درسته که از ۵ ماه پیش پیدات نیست و از همه چیز بریدی ولی این دلیل نمیشه که نبودت عادی بشه. همیشه منتظرم. بالاخره که یک روز برمی گردی.

بهت اس ام اس میزنم فقط تشکر می کنی که هنوز به یادتم. ولی فقط به یاد بودن خالی نیست. این مدت تو همیشه کنارم بودی. نه  اینکه چون عکس العملت رو توی هر جریانی میدونستم تصورت می کردم بلکه بودنت برام مسجل بود. تو با من بودی همونطور که من کنارتم. فعلا هم فقط دعا میکنم که روحت از این همه فشار آزاد بشه . 

 

 

اللهم فک کل اسیر

چقدر دلم برای اینجا تنگ شده 

جایی که میتونم همه فریادهامو خالی کنم...