سگ سگی

 

اصلا هیچکس حق اعتراض نداره که چرا سگها رو بستن و من رو ول کردن .خیلی عصبانیم بسیار زیاد .حقم دارم . به سه دلیل :

۱- استادی که قرار بود باهاش درس مالیه بین المللم رو معرفی به استاد کنم رفته ماموریت خارج از کشور در نتیجه من گردن شکسته باید جزوه یک استاد دیگه رو بخونم که اصلا هم شبیه این استاد نیست ( البته جزوه اش ). آخه بنده ترم ۸ بعد از ۱۶ سال تحصیل بدون تجدیدی و واحد افتاده یک درس رو افتادم !!!

۲- چند تا جا برای کار ثبت نام کرده بودم که نشد .تازه یکی دوتا دوست حسابی بابا هم که قرار بود کار برام جور کنن توی این د و ل ت ف خ ی م ه دستشون بسته است . هر چند که یکی  ا س ت ا ن د ا ر  ک رم ا ن  و مدیر ارشد وزارت  ک ش و ر و اون یکی هیئت مدیره بانک ص ن ع ت و م ع د ن ه . درنتیجه بنده همچنان خانه دارم !!!

 ۳- دوست جونم که الهی قربونش برم دوباره رفته عسلویه اونم تو این ماه و با دهن روزه دیشب رفتم کلی گشتم ببینم که ساعت اذان صبح و افطارش کیه دیدم طول روز از تهران کمتره دلم آروم شده. از اون گذشته یک پروژه هم توی پتروشیمی تبریز گرفته که اونم خیلی سنگینه . به همین خاطر روزهایی رو هم که تهران بود باید نصفش رو بره تبریز !!!

حالا به همه اینها اضافه کنید که روزه هم هستم و در طول روز  از شدت  گلاب به روتون تهوع مثل پدر مرحوم هانیکو ۲۰ کلمه بیشتر حرف نمی تونم بزنم. در آخر هم :

-الهی که هیچکس مثل من نشه

- مگه من چمه

پانوشت : رفته بودیم عروسی یک خانم مسن بسیار سخت از پله ها پایین می یومد اونم با عصای گرد  و وزن بالای ۸۰ سنش هم فک کنم ۹۰ بود. یکی بهش گفت خدا شفا بده ولی الهی هیچکس مثل شما نشه . خانمه هم با اعتماد به نفس بالا گفت  مگه من چمه

یکی بود یکی نبود زیر کنبد کبودیک دختری بود که حسابی گم شده بود حالا تصمیم گرفته پیدا بشه هیچکسم نمی تونه بجز خودش کمکش کنه

حالا اومده که مثل آدم موندگار بشه

راستی اگه فضای نوشتنم خیلی تغییر کرده تعجب نکنید . آدما عوض می شن